قدس آنلاین - تولید و ساخت فیلمهای کودک و نوجوان در سینمای ایران و بویژه در یک دهه اخیر آنقدر کم بوده که نمیتوان معیار و ملاک مشخصی برای این نوع از سینما در ایران در نظر گرفت. سینمای مخصوص کودکان با استانداردهای این گستره از تماشاگران که اصلاً در ایران وجود ندارد. بچهها حتی برای دیدن همین تعداد انگشتشمار فیلمی هم که برایشان تولید میشود باید به سینماهای معمولی بروند و روی صندلیهای بزرگ و خشکی بنشینند که حتی برای قد و اندازهشان هم مناسب نیست.
از این بگذریم که با توجه به تعداد بسیار کم تولیدات حوزه کودک در ایران، توقعی زیادی هم برای ساخت سینمای کودک در ایران وجود ندارد. اما با توجه به اهمیت نیازهای فرهنگی و تولید سرگرمی تصویری برای کودکان و نوجوانان، کاستیهای موجود در سینمای ایران در حوزه تولید فیلم کودک و نوجوان را نمیتوان پذیرفت.
تجربهای موفق در ژانر و زمان
«مبارک» در این شرایط و با توجه فقر شدید سینمای کودک در حوزه فیلم کودک، اثر قابل توجهی است. اما گذشته از این، هم در گستره تولیدات کودک سینما و هم بهواسطه استفاده از تکنیکهای دیجیتال در سینمای ایران فیلم تازه و متفاوتی است. این فیلم از تکنیکهای دیجیتال و جلوههای ویژه در جهت فضاسازی و خلق لوکیشنهای جذاب و واقعی و انیمیشن استفاده کرده است؛ تکنیکهایی که تا به حال در سینمای ایران بهصورت جدی به آن پرداخته نشده بود و در رقابت با سینمای جهان تقریباً هیچ نمونه موفقی از آن در سینمای ما وجود نداشت. اما حالا «مبارک» تمرین آبرومندی در حوزه «رئال انیمیشن» ایرانی است که موفق نشان میدهد و میتواند آغازگر مسیر تولید نمونههای مشابه دیگر بویژه در عرصه سینمای کودک و نوجوان در ایران باشد. انیمیشنکاراکترهای فیلم زیبا و جذابند. لوکیشنها چه در فضایی واقعی و چه آنها که بهصورت دیجیتالی و با کمک جلوههای ویژه ساخته شدهاند نیز واقعی و زیبا به نظر میآیند. ریتم و ضرباهنگ روایت سینمایی اثر هم جذاب و گیراست. هر چند «مبارک» از ضعفهایی برخوردار است و با نمونههای کمنقص ژانر خود فاصله دارد، اما این فیلم در ژانر خودش و در زمان خودش در سینمای ایران تجربه موفقی است.
داستانی جذاب برای کودک و نوجوان
پیرمرد نقال سالها با کمک عروسک شخصیتهای داستان شاهنامه و خیمهشببازی قصههای ایرانی را برای بچهها به نمایش میگذارد. اما حتی نوهاش «گلپری» هم در حال فراموشکردن این قصههاست و خودش را یک داستاننویس قصههای تخیلی میداند. «آژی دهاک» از دنیای تاریکی پس از دزدیدن و زندانیکردن عروسک «آرش»، «کاوه» و «فریدون»، عروسک «رستم» را هم میدزدد. «مبارک» با کمک بقیه عروسکها و گلپری برای خوشحالکردن پیرمرد دست به کار نجات قهرمانان میشوند.
قصه فیلم محمدرضا نجفی ساده است و شیوه درستی را هم برای ارتباط مطلوب و مؤثر با مخاطب کودک و نوجوان انتخاب کرده است. مسیر نجات قهرمانهای قصههای ایرانی این فرصت را برای کاراکترهای قصه و همچنین تماشاگران فیلم فراهم میسازد تا دنیای داستان را بشناسند. آنها ضمن آشناشدن با قهرمانان داستان (اسطورههای ایرانی)، با ماجراها و فراز و نشیبهای ساختاری قصه همراه میشوند و درک درستی از اهمیت این شخصیتها پیدا میکنند. در نقطه مقابل ، عروسکهای خیالی و اسباب بازیهای جنگی با شخصیتهای ایرانی مبارزه میکنند. هدف کمک به پیرمرد و نجات هویتی ایرانی است که بهخوبی و با کمک داستان توسط مخاطبان کودک و نوجوان دریافت میشود. از اندرزگویی و دیالوگهای مستقیم و غیرداستانی چندان خبری نیست و مخاطب بدرستی با یک دنیای داستانی مواجه است. اگر هم قرار است مفهوم و اندیشهای مطرح شود، توسط داستان و در مسیر قصهگویی انجام میگیرد. همین مسأله باعث شده تا «مبارک» فیلم جذاب و گیرایی باشد و ضمناً محتوا و اندیشه مهمی را هم با مخاطبانش در میان بگذارد.
جذابیتهای ازدسترفته
فیلم محمدرضا نجفی با عروسکهای زیبا و داستان جذاب و تعقیب و گریزهای هدفمندش و با توجه به جذابیتهای انیمیشن، به اندازه کافی در برقراری ارتباط با مخاطب کودک و نوجوان موفق است. اما این داستان و روایت سینمایی آن، چندان که انتظار میرود نمیتواند مخاطب بزرگسال را هم جذب کند. شاید یک دلیل آن تکیه بر ویژگیهای کمیک است در حالی که کمدی فیلم چندان موفق نیست. کاراکترهای عروسکی به جنبههای کمیک اثر کمکی نمیکنند. تنها کاراکتری که جنبههای کمیک در آن پرداخت شده، «اکواندیو» است که تقریباً جذابترین شخصیت داستان هم اوست. اما این یک شخصیت برای خنداندن تماشاگر کافی نیست یا بهتر است بگویم کاراکتر در این زمینه تنهاست.
گذشته از اینها، مهمترین کاستیهای فیلم نجفی به فیلمنامه آن برمیگردد. همچنین میتوان گفت در حالی که ساختمان قصه و شکل روایت کاستیهای کمتری دارند، این شخصیتپردازی است که در فیلمنامه بیشترین ضعفها را دارد. «مبارک» در فیلمنامه بهروز واثقی تقریباً هیچ شباهتی به عروسک بامزه و شیرینسخن نمایش ایرانی ندارد. نه صدایش شبیه به صدای بامزه مبارک است و نه هیچکدام از طنازیها و شیرینسخنیهای مبارک را در او میبینیم. این در حالی است که حتی نام فیلم هم از روی اسم این عروسک خیمهشببازی برداشته شده است. «رستم»، مهمترین قهرمانی که نبودنش پیرمرد نقال را روانه بیمارستان میکند، تا انتهای داستان اصلاً حضور ندارد و تازه آنجا هم که آزاد میشود هیچ نشانهای از رستم را به نمایش نمیگذارد. «فریدون» و «آرش» و بقیه کاراکترها هم فقط نام و شکلی عروسکی در فیلم و فیلمنامه دارند و بهخوبی از شخصیت آنها در داستان استفاده نشده است.
واثقی بیجهت داستانش را با انبوهی از این شخصیتهای داستانی پر کرده و استفاده درستی از حضور آنها در ساختار فیلمنامه نبرده است. حتی در پایان، این شلوغی بیشتر هم میشود. «بند انگشتی» و «سامورایی» و «اژدها» و... بیآنکه حضورشان در این قصه منطقی باشد، در کنار قهرمانهای ایرانی قرار میگیرند.
«مبارک» فیلم متفاوتی است. یک انیمیشن جذاب و دیدنی که بویژه به خاطر ایرانیبودنش میتوان آن را دوست داشت. اما این فیلم خوب به همان اندازه که در تکنیک و ساخت سینمایی قوی بوده، در حوزه پرداخت ادبیات فیلم ضعیف بوده است.
نظر شما